Thursday, April 11, 2013

اتحاد با مسيح


چندی پیش در دعا از خدا می‌پرسیدم که چگونه می‌شود حضور و قوت و برکات خداوند را بیشتر در زندگی خود تجربه کنم. چگونه می‌شود در زندگی و خدمت خود ثمر بیشتری داشته باشم. وقتی کتاب‌مقدس را می‌خوانیم، می‌بینیم خدای کتاب‌مقدس خدایی است زنده و فعال که در حیات قوم و زندگی فرزندان خود با حکمت و محبت و قوت عظیمی حضور دارد و عمل می‌کند. نه تنها در تاریخِ عمل نجات‌بخش خدا آنگونه که در کتاب‌مقدس ثبت شده است، بلکه در تاریخ کلیسا و حتی در دوران خود ما نیز می‌شنویم و می‌خوانیم و حتی به چشم خود می‌بینیم که خدا کارهای عالی و عجیب خود را در زندگی مردان و زنان سرسپرده خود و در حیات کلیسا در جاهای مختلف جهان ادامه می‌دهد. از خدا می‌پرسیدم چگونه می‌شود من و ما نیز بتوانیم بیش از پیش شاهد اعمال عجیب و عالی خدا در زندگی خود و در کلیسای خود باشیم. رمز ثمردهی بیشتر در زندگی و خدمت مسیحی چیست؟
چند روزی بود که در دعا به این جستجو ادامه می‌دادم و دل خود را به حضور خدا می‌ریختم و از او می‌خواستم از طریق روح و کلامش با من سخن بگوید و مرا در رابطه‌ام با خودش و خدمتی که به او می‌کنم گامی به جلو ببرد. مانند موسی از او می‌خواستم که طریق خود را به من بیاموزد، طریق ثمردهی بیشتر در زندگی و خدمت خودم را. یکی از این روزها که با اصرار و التماس زیاد دعا می‌کردم، احساس کردم که خداوند به‌واسطۀ روحش در درون من می‌گوید: «راه مَنَم! در پی روش یا فرمول یا حتی تعلیمی خاص نباش که با فراگرفتن یا به عمل آوردنش زندگی ثمربخش‌تری داشته باشی. راهی که در پی‌اش هستی خود من هستم! باید خودت را در من پیدا کنی و در من گام بزنی! در خود من!»
ابتدا کمی گیج شدم. من اصلاً انتظار چنین پاسخی را نداشتم. ولی کمی بعد، این آیه به ذهنم آمد که «من راه و راستی و حیات هستم» (یوحنا ۱۶:‏۱۴). من معمولاً به این آیه در ارتباط با نجات انسان و شروع زندگی مسیحی فکر می‌کردم. بله، تنها راه نجات و تجدید رابطه با خدا مسیح است. ولی گویی آن روز در دعا پی بردم که نه فقط تنها راه نجات و شروع زندگی تازه با خدا خود مسیح است، بلکه تنها راه داشتن زندگی و خدمت پر ثمر نیز خود اوست! او خودش راه است. نه یک روش یا فرمول یا حتی تعلیم خاص ولو اینکه دربارۀ او باشد، بلکه خودش! او خودش راستی است. او خودش حیات است. شخص خود او! باید در او قرار بگیرم و در او خودم را پیدا کنم و در او راه بروم. در خود او! او مانند راهی است که نخست باید در آن قرار گرفت و بعد باید در آن شروع به راه رفتن کرد. گویی دنیایی تازه ناگهان در برابر چشمان من قرار گرفته بود! گویی خدا واقعاً دعای مرا شنیده بود. رمز ثمردهی بیشتر در یک عبارت کوتاه خلاصه می‌شد: "اتحاد با مسیح!"
پس شروع کردم به تفکر و تأمل پیرامون ابعاد مختلف موضوع اتحاد با مسیح و بررسی کتاب‌مقدس دربارۀ آن. آنچه در بقیۀ این نوشتار از نظر شما می‌گذرد بخشی است از نتایج این بررسی.
اهمیت اتحاد با مسیح
بجاست پیش از هر چیز، اندکی دربارۀ اهمیت موضوع بیندیشیم. چرا اتحاد با مسیح تا این حد مهم است؟ در اینجا به چهار دلیل اشاره می‌کنم:
نخست اینکه اساساً هویت شخص مسیحی در وهلۀ اول به "در مسیح" بودن اوست. برای مثال، پولس در دوم قرنتیان ۱۲:‏۲می‌گوید: «شخصی را که در مسیح است می‌شناسم که چهارده سال پیش به آسمان سوم ربوده شد ...» پولس در اینجا عبارت "در مسیح" را به‌معنای "مسیحی" به کار برده است! پولس می‌خواهد بگوید: «شخصی را که مسیحی است می‌شناسم». در آن زمان هنوز اصطلاح "مسیحی" کاملاً رایج نشده بود و بنابراین پولس در عوض عبارت "در مسیح" را به کار می‌بَرَد. مسیحی برای او یعنی کسی که در مسیح است! همین موضوع را در سلام‌های او در رومیان ۱۶ نیز می‌توان به‌روشنی دید. برای مثال در آیۀ 7 می‌خوانیم: «به خویشاوندان من، آندرینیکوس و یونیاس که با من در زندان بودند، سلام برسانید. آنان .... پیش از من در مسیح بوده‌اند». در آیۀ یازده می‌خوانیم: «به خویش من هیرودیون و نیز به آن اعضای خاندان نارکیسوس که در خداوند هستند، سلام برسانید.» در هر دوی این آیات، عبارت "در مسیح" و "در خداوند" به معنای کسی است که به مسیح ایمان دارد و مسیحی است. پس در یک معنای بنیادی، مسیحی یعنی کسی که در مسیح است! عبارت "در مسیح" در جاهای مختلف عهدجدید به معانی اندکی متفاوت به کار رفته، ولی یکی از معانی مهم آن بی‌شک اتحاد با مسیح است. بنابراین هویت یک مسیحی اساساً در اتحاد او با مسیح است. مسیحی یعنی کسی که در مسیح قرار گرفته و با مسیح یگانه و متحد شده است.
دومین دلیل اهمیت موضوع این است که اتحاد با مسیح بنیان زندگی مسیحی را تشکیل می‌دهد. پولس در اول قرنتیان ۳:‏۱۰ و ۱۱ می‌گوید که بنیان و پی کلیسا خود عیسای مسیح است. بنیان زندگی مسیحی چه در ابعاد فردی و چه در ابعاد جمعی، نه صرفاً تعالیم مسیح و یا حتی کارهای مسیح بلکه خود اوست. بسیاری از مفاهیم و اندیشه‌های کلیدی عهدجدید مانند پارساشمردگی، آشتی با خدا، فرزندخواندگی، خلقت تازه، انسانیت جدید، تقدیس و جلال یافتن، ارتباطی بسیار نزدیک با موضوع اتحاد با مسیح دارند. در نگاه دقیق‌تر، همۀ مواهب و تجربیاتی که تحت عنوان مفهوم نجات فهمیده و بیان می‌گردند، از اتحاد ما با مسیح سرچشمه می‌گیرند و بر آن متکی هستند. برای مثال، تنها در اتحاد با مسیح است که پارسا شمرده می‌شویم. پارساشمردگی یعنی شریک شدن و برخورداری از پارسایی مسیح، و این در اتحاد ما با مسیح تحقق می‌یابد. ما گناه خودمان را به او می‌دهیم و او پارسایی خودش را به ما. ولی منطق این تبادل، اتحاد و یگانگی مؤمن با مسیح است. همچنین، تقدیس چیزی جز شبیه شدن ما به مسیح نیست. ولی این شبیه شدن، نه صرفاً از طریق سرمشق‌گیری یا تلاش برای انجام تعالیم او، بلکه از طریق اتحاد با خود او و سکونت او در دل‌های ما توسط روح تحقق می‌یابد. البته منظور این نیست که سرمشق ‌گرفتن از مسیح یا کوشش برای انجام تعالیم او لازم نیست یا نقشی در تقدیس ما ندارد، ولی بدون اتحاد روحانی ما با خود مسیح نمی‌تواند مؤثر واقع شود و ثمربخش باشد.
دلیل سوم این است که یکی از وجوه تمایز بارز ایمان مسیحی که آن را منحصربه‌فرد می‌سازد، همین اتحاد و یگانگی مؤمن با مسیح است. در هیچ مذهب و مرام دیگری سخن از این‌گونه اتحاد مؤمن با بنیانگذار آن مذهب در میان نیست و نمی‌تواند باشد. هیچ بودایی اعتقاد ندارد که با بودا یگانه شده است، به این معنا که او در بودا ساکن است و بودا در او! یهودی نیز عقیده ندارد که موسی در اوست و او در موسی! ولی چنانکه دیدیم، هویت مسیحی اساساً به در مسیح بودن و یگانگی او با مسیح است.
آخرین دلیلی که بدان اشاره می‌کنیم این است که ثمربخشی زندگی مسیحی بسته به اتحاد مؤمن با مسیح است. این موضوع را خود مسیح به زیبایی در مثل تاک بیان کرده است (یوحنا ۱۵:‏۱-‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏۸). او در این مثل، خود را به‌عنوان تاک حقیقی و پیروان خود را به‌عنوان شاخه‌های این تاک به تصویر می‌کشد. اتصال و اتحاد شاخه با تاک نتایج متعددی در پی دارد که به برخی از آنها به اختصار اشاره می‌کنیم:
۱) عیسی در آیه ۵ می‌گوید: «من تاک هستم و شما شاخه‌های آن. کسی که در من می‌ماند و من در او، میوه بسیار می‌آورد». رمز بار دادن شاخه، اتحاد او با تاک است. اگر می‌خواهیم زندگی و خدمت ما "میوۀ بسیار" بیاورد، باید در مسیح بمانیم و مسیح در ما. راه دیگری وجود ندارد. جواب دعاهای من به سادگی تمام در همین یک آیه بیان شده است. ۲) در ادامۀ همان آیه، عیسی می‌گوید: «جدا از من هیچ نمی‌توانید کرد.» نه تنها در اتحاد با مسیح است که میوه بسیار می‌آوریم، بلکه جدا از مسیح هیچ نمی‌توانیم کرد! البته جدا از مسیح بسیاری کارها می‌کنیم و می‌توانیم بکنیم، ولی این کارها هیچ ارزشی ندارند. همین جملۀ کوتاه چه تحول بزرگی می‌تواند در زندگی ما ایجاد کند. 3) امنیت ما در اتحادمان با مسیح است: «اگر کسی در من نماند، همچون شاخه‌ای است که دورش می‌اندازند و خشک می‌شود. شاخه‌های خشکیده را گرد می‌آورند و در آتش افکنده، می‌سوزانند» (آیه ۶). تداوم ما در نجات بسته به اتصال ما به مسیح و اتحاد ما با اوست. اگر در او نمانیم، خطر خشک شدن وجود دارد. ۴) دریافت جواب دعا در گرو اتحاد ما با مسیح است: «اگر در من بمانید و کلام من در شما بماند، هر آنچه می‌خواهید، درخواست کنید که برآورده خواهد شد» (آیۀ ۷). بنابراین اگر می‌خواهیم دعاهای ما بیشتر جواب داده شود، باید بیشتر در مسیح بمانیم و با او متحد باشیم. 5) این‌گونه جلال پدر بیشتر در ما آشکار خواهد شد (آیۀ ۸) و ۶) شاگردان واقعی مسیح خواهیم بود (آیۀ ۸).
از همین روست که پولس در فیلیپیان می‌گوید که همه چیز را فضله می‌شمارد تا مسیح را به دست آورد و در او یافت شود(۳:‏۸‏-‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏۹). بله، رمز تجربۀ بیشتر برکات خدا و ثمردهی بیشتر این است که در مسیح خود را پیدا کنیم و در او خود را ببینیم. ما اغلب در پی یافتن برکات یا عطایا یا تجربیات خاص هستیم، ولی آنچه باید بیابیم در وهلۀ اول هیچ یک از اینها نیست. آنچه باید یافت شود خود ما هستیم. باید خود را در مسیح پیدا کنیم. باید خود را در او ببینیم. زیرا خدا همه چیز را در مسیح به ما بخشیده است.
خیلی وقت‌ها در آرزوی چیزهایی هستیم و برای چیزهایی دعا می‌کنیم که خدا قبلاً آنها را به ما داده است! مشکل ما نداشتن آنها نیست بلکه آگاه نبودن از اینکه در مسیح از آنها برخورداریم. از همین روست که پولس برای ایمانداران افسس دعا می‌کند که خدا روح حکمت و مکاشفه را به آنها عطا فرماید تا چشمان دل آنها روشن شده، به میراثی که خدا به آنها بخشیده است پی ببرند (افسسیان ۱:‏۱۷-‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏۱۸). آنچه بیشتر اوقات به آن نیاز داریم نه دریافت چیزهای تازه از خدا، بلکه روشن شدن چشمان دل ما و آگاه شدن از میراثی است که هم‌اکنون در اتحاد با مسیح از آن برخورداریم.
پولس اتحاد ما را با مسیح در قالب مفهوم سکونت مسیح در ما نیز بیان می‌دارد. سکونت مسیح در ما، روی دیگر سکونت ما در مسیح است. هر دو به یگانگی ما با او اشاره دارند. پولس به ایمانداران شهر قرنتس می‌گوید: «خود را بیازمایید تا ببینید آیا در ایمان هستید یا نه. خود را محک بزنید. آیا در نمی‌یابید که عیسی مسیح در شماست؟» (دوم قرنتیان ۱۳:‏۵). مشکل ما بیشتر اوقات غافل بودن از این حقیقت تکان‌دهنده و آزادی‌بخش است که مسیح با همۀ قدرت و حکمت و محبتش در ماست! نه به یک معنای مجازی بلکه به معنای واقعی کلمه. هر چه بیشتر این حقیقت را دریابیم و در پرتو آن زندگی کنیم، ثمر بیشتری خواهیم آورد. ما خوانده شده‌ایم تا در هر آنچه مسیح دارد شریک گردیم. ما خوانده شده‌ایم با مسیح هم‌ارث باشیم. و این در اتحاد و یگانگی با او نصیب ما می‌گردد. «همۀ وعده‌های خدا در مسیح "آری" است و به همین جهت در اوست که ما "آمین" را بر زبان می‌آوریم» (دوم قرنتیان ۱:‏۲۰).
مبنای اتحاد با مسیح
آیا در اینکه نجات، برکت و ثمربخشی ما در اتحاد با خود مسیح نهفته است ضرورتی ذاتی وجود دارد یا اینکه این موضوع امری است دلبخواه که می‌توانست به گونۀ دیگری باشد. به دیگر سخن، آیا خدا از میان راه‌های گوناگونی که برای نجات ما وجود داشت، این راه را برگزید که ما را در اتحاد با مسیح نجات بخشد، یا اینکه حتی برای خدا نیز راه دیگری نبود و نیست؟ برای درک چرایی و چگونگی این حقیقت بنیادی باید نگاهی به آفرینش جهان و انسان بیفکنیم. درک بسیاری از ابعاد اندیشۀ نجات و رستگاری در ایمان مسیحی تنها در پرتو تأملی ژرف در چگونگی آفرینش جهان و انسان میسر است. اساساً برای تعمیر هر دستگاهی باید دانست که آن دستگاه چگونه طراحی و ساخته شده است.
«من تاک هستم و شما شاخه‌های آن. کسی که در من می‌ماند و من در او، میوه بسیار می‌آورد»
کتاب‌مقدس می‌گوید که خدا جهان را به‌واسطۀ مسیح که "کلمه"، یا درست‌تر بگوییم، "کلام" خداست آفرید. یوحنا می‌گوید: «در آغاز کلام بود و کلام با خدا بود و کلام خدا بود.... همه چیز به‌واسطۀ او پدید آمد و از هر آنچه پدید آمد، هیچ چیز بدون او پدیدار نگشت» (یوحنا ۱:‏۱-‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏۳). واژه‌ای که در اینجا معمولاً "کلمه" یا "کلام" ترجمه می‌شود، واژۀ یونانی "لوگوس" است که دارای دو معنای اصلی است. لوگوس هم به معنی کلام، پیام و تعلیم است، و هم به معنی عقل، اندیشه و حکمت. مفسران اتفاق‌نظر دارند که یوحنا در این آیه هر دو معنای لوگوس را در نظر دارد. جای تأسف است که در زبان فارسی و بسیاری زبان‌های دیگر واژه‌ای که بتواند این هر دو معنا را برساند وجود ندارد و از همین رو معمولاً لوگوس را در یوحنا به کلام برمی‌گردانند که تنها حاوی نیمی از معنای آن است.
یوحنا در به کار بردن واژۀ لوگوس هم اندیشۀ یهودی دربارۀ آفرینش و هم زمینۀ یونانی مفهوم لوگوس را در نظر دارد. در عهدعتیق می‌خوانیم که خدا جهان را به‌وسیلۀ حکمت خود آفرید. خدا اندیشه، حکمت و طرحی برای خلق جهان داشت. این اندیشه در کلام خلاقۀ او ابراز شد و جهان را به ‌وجود آورد. در فلسفۀ یونان نیز، لوگوس اصل عقلانی حاکم بر نظام جهان تلقی می‌شد. یوحنا با استفاده از واژۀ لوگوس و یکی شمردن آن با مسیح می‌خواهد بگوید که مسیح بود آن اندیشه و طرحی که خدا در خلق جهان در ذهن داشت و با ابراز آن جهان را آفرید. مسیح است اصل حاکم بر نظام آفرینش. پس مسیح به‌عنوان لوگوس معنی خلقت را تعیین می‌کند. اوست طرح و الگوی آفرینش، و حکمت و منطق حاکم بر کل جهان.
پولس نیز مسیح را حکمت خدا می‌خواند و اعلام می‌دارد که خدا جهان را به‌واسطۀ او آفرید. در نامۀ او به کولسیان می‌خوانیم که مسیح صورت یا تصویر خدای نادیده است «نخستزادۀ تمامی آفریدگان، زیرا همه چیز به‌واسطۀ او آفریده شد». در اینجا مقصود پولس از "نخستزادۀ آفریدگان" این نیست که مسیح نخستین آفریدۀ خداست، بلکه (چنانکه در بقیۀ این مقاله روشن‌تر خواهد شد) او آن نخستزاده است که از پیش در ذات خدا وجود داشت و جهان در انطباق با او و با الگوبرداری از او ساخته شد. از همین رو پولس ادامه می‌دهد که «او پیش از همه چیز وجود داشته و همه چیز در او قوام دارد» (آیۀ ۱۷). در اینجا منظور از قوام، پیوستگی، اتصال و انسجام درونی است. در مسیح است که اجزاء مختلف جهان خلقت به هم می‌پیوندد و از انسجام، نظم و هماهنگی برخوردار می‌شود. بدون مسیح و جدا از او جهان قوام خود را از دست می‌دهد و دچار بی‌نظمی، ناهماهنگی، و فروپاشی می‌شود. و به همین معناست که همه چیز برای او آفریده شد. او غایت جهان است. او طرح و الگوی آفرینش است. بدون او و جدا از او جهان دچار بی‌هدفی و بی‌معنایی می‌شود.
این موضوع در مورد انسان که اشرف مخلوقات است به‌طور خاص و با شدت بیشتری صدق می‌کند. زیرا از میان همۀ مخلوقات انسان بود که به صورت و شباهت خدا خلق شد (پیدایش ۱:‏۲۷). ولی کلام خدا می‌گوید که مسیح صورت کامل خداست (کولسیان ۱:‏۱۵؛ دوم قرنتیان ۴:‏۴). پس به صورت خدا خلق شدنِ انسان یعنی اینکه هدف خدا برای انسان و معنی زندگی او را باید در مسیح جستجو کرد.
می‌پرسیم به چه معنا مسیح طرح و الگو و غایتی است که جهان خلقت و بخصوص انسان به سوی انطباق و همشکلی با آن در حرکت است؟ به این موضوع در کلی‌ترین معنای آن می‌توان چنین نگریست: هدف و فلسفۀ وجودی مخلوقات و بخصوص انسان این است که در رابطه با خدا (و دیگر مخلوقات) شبیه پسر او گردند. پسر یگانۀ خدا از ازل محبوب پدر و مورد محبت او بود. دعوت جهان نیز این است که مانند پسر خدا محبوب او باشد. پسر، محبت پدر را در احترام، اتحاد و توکل کامل به سوی او بازمی‌گرداند. دعوت جهان نیز این است که مانند پسر خدا محبت پدر را در احترام، اطاعت و توکل کامل به سوی او باز گرداند. این همان شریک شدن در طبیعت الهی است (دوم پطرس ۱:‏۳-‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏۴). این همان همشکل و هم‌ارث شدن با مسیح است که هدف خدا برای انسان است (رومیان ۸:‏۱۷ و ۲۹). بقیۀ آفرینش تنها تحت رهبری و هدایت انسان در این هدف شریکند. در عیسی ما نمونۀ کامل چنین انسانی را می‌بینیم. پسر ازلی خدا در عیسی سیمای بشری به خود گرفت و به ما نشان داد که صورت خدا بودن برای یک انسان به چه معناست.
ولی انسان در گناه سقوط کرد و تمامی خلقت نیز با او گرفتار فساد و تباهی شد. با سقوط در گناه و قطع رابطه با خدا، انسان و جهان آن نظم، معنا و هدف نخستین را از دست دادند. زندگی انسان و وضعیت جهان دچار اغتشاش، بی‌نظمی، بی‌هدفی و بی‌معنایی شد. اگر خدا انسان و جهان را به همین وضع رها می‌کرد، سرانجامی جز نابودی کامل برای آنها وجود نداشت.
ولی خدا به‌خاطر محبت خود دست به کارِ بازسازی جهان شد. او در کتاب اشعیا وعده می‌دهد که آسمانی جدید و زمینی جدید خواهد آفرید (اشعیا ۶۵:‏۱۷-‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏۱۸). او از هدف نخستین خود دست نکشیده است. این بازسازی جهان و بازگشت آن به سوی قوام و نظم و هدف اولیه طبیعتاً تنها در مسیح و به‌واسطۀ او جامۀ عمل می‌پوشد. زیرا اگر مسیح آن طرح و الگو و اصل حاکم بر خلقت نخست بود، پس احیا و بازسازی این خلقت و بازگشت آن به سوی آن هدف اولیه نیز تنها در اتحاد و یگانگی آن با مسیح میسر خواهد بود. از همین روست که پولس می‌گوید ارادۀ خدا این است که همه چیز را در مسیح جمع کند (افسسیان ۱:‏۹‏-‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏۱۰)، زیرا تنها در اوست که همه چیز جمع می‌شود. خارج از او و به دور از او همه چیز از هم می‌پاشد و از هم می‌گسلد. قوام و پیوستگی همه چیز در اوست. همانگونه که خلقت نخست در او و به‌واسطۀ او شکل گرفت، خلقت دوم نیز در او و به‌واسطۀ او شکل می‌گیرد. «اگر کسی در مسیح باشد خلقتی تازه است» (دوم قرنتیان ۵:‏۱۷). خلقت تازۀ خدا چیزی جز بازگشت به سوی هدف اولیه خلقت که همشکل شدن با مسیح و هم‌ارث شدن با او باشد نیست. ولی این خلقت تازه چگونه صورت می‌گیرد؟ به این پرسش در شمارۀ بعدی پاسخ می‌دهیم.

No comments:

Post a Comment